در این روزهایی که رژیم غاصب صهیونیستی تلاش بر ساکت ماندن جنایات خود دارد، صدای مظلوم را از پنجره این گزارش به گوش جهانیان برسانیم.

خانواده اهل غزه

روزنامه همشهری؛ گروه خانواده-محدث تک فلاح: هشتمین ‌ماه است که انتظار تولد علی کوچکش را می‌کشد. در این مدت تمام اخبار را رصد کرده و دلش را لابه‌لای خرابه‌های تصاویر جاگذاشته است. بتول دانشجوی رشته پزشکی است. ۱۵ساله بوده که از سرزمینش با امید برگشت خارج شده است. می‌گوید: «بین تحصیل در رشته حقوق و پزشکی مردد بودم، اما در نهایت نیاز فلسطین را بیشتر در پزشکی دیدم.»  او می‌گوید: «در این روزها فقط تصویر ذهنی‌ام این است: «اولین سفری که فرزندم را می‌برم، فلسطین» اما باید قبول کنیم که این روزها حال غزه خوب نیست. شب‌ها احساس تنهایی و ترس از دست دادن خانواده ‌و...؛ این روزها در غزه حال خانواده‌ها اینطور است. می‌ترسند که از هم جدا شوند؛ تا جایی که رختخواب‌ها همه در یک اتاق جمع می‌شود که اگر قرار بر شهید شدن هم باشد همه با هم شهید شوند. خانواده‌ها نگران جدا شدن از همدیگرند. دیگر همه خانواده‌ها یا شهید دارند یا مجروح! البته اگر خانواده‌ای مانده باشد. در این چندروزی که مادر به ایران آمده است، من هربار با خاله‌ها و اقوامم در غزه تماس تصویری می‌گیرم، نگرانم. با خودم می‌گویم: «یعنی ممکن است این آخرین تماس تصویری باشد؟ آیا باز هم می‌بینمشان؟»  میزان خرابی‌ها آنقدر زیاد است که بسیاری از افراد ساعات اولیه بمباران، زنده‌اند، اما کسی نیست که آنها را از زیر آوار بیرون بیاورد؛ پس همانجا دفن می‌شوند. در ساختمان‌هایی که بر اثر اصابت موشک فرورفته امید به زنده یافتن افرادی که در طبقات پایینی بوده‌اند نزدیک به صفر است. شاید در طبقات بالایی ساختمان کسی زنده مانده باشد.»

فلسطین تمام وجودمان است
نمی‌گذارد عکس بگیریم، اما تا دلت بخواهد از غزه و فلسطین می‌گوید. به عربی فصیح سخن می‌گوید؛ بدون لهجه. «ج» را «ژ» تلفظ می‌کند و می‌گوید: «جای ما اینجا نیست. من متولد غزه‌ام. غزه برای من فقط خاک نیست. ۱۲ساله که بودم از طرف مدرسه برای زیارت به مسجدالاقصی رفته بودیم. خیلی از همکلاسی‌هایم با خودشان کیسه‌ای آورده بودند تا خاک آنجا را به یادگار ببرند تا در محل زندگی‌خود بوی بیت‌المقدس را داشته باشند. ما فلسطین را فقط یک قرارداد بین‌المللی نمی‌دانیم. آنجا تمام وجودمان است.» «اگر ما گریه می‌کنیم برای ندامت و پشیمانی نیست؛ برای از دست دادن یک انسان است؛ برای نابود شدن انسانیت است.» اینها بخش‌هایی از کلام مادر بتول است. به‌تازگی به ایران آمده. مریم خواهر بتول، همچون او در انتظار فرزند در راهش است. یکی، دو روز دیگر به دنیا خواهد آمد. مادر که برای همراهی و مقدمات زایمان این ۲ دختر به ایران سفر کرده، با اقتدار آمیخته به صبر به ما می‌نگرد. او خود خود فلسطین است.

فصل زیتون، انار و پرتقال
بتول از خاطراتش می‌گوید؛ از کودکی‌اش و از خانواده: «زندگی مردم فلسطین خیلی به استحکام بنیان خانواده بند است. خیلی از اقوام با هم در یک محل زندگی می‌کنند. تعداد فرزندان ما در غزه زیاد است. به کم راضی نمی‌شویم؛ مخصوصا از زمانی که رژیم صهیون به خانه‌هایمان هجوم آورده و این اواخر هم که قصد نسل‌کشی دارد، ما با شوهر دادن دخترانمان و به میدان فرستادن پسرها، نسل آینده را آماده می‌کنیم. نمی‌گذاریم زمین پدری‌مان را غصب کنند. اینجا برای ماست.» به کاغذی که در دستانش بود، اشاره کرد و از سرعت غصب زمین‌های فلسطینی توسط رژیم صهیونیستی گفت. مادربزرگم همیشه از قدیم تعریف می‌کرد؛ در حال آشپزی که بود، در حال مهمانداری و یا در ایام و ساعات قبل از خواب. نمی‌دانم چرا؟ ولی شنیدن این داستان‌ها در هر سنی برایمان جذاب و شنیدنی است. انگار نخستین‌بار است که می‌شنویم. از تمام کارهای روزمره روایت می‌کرد: «در فصل زیتون و فصل انار و فصل چیدن پرتقال و... چه غذاهایی می‌پختیم، چه کارهایی می‌کردیم، چه جاهایی می‌رفتیم و چه دورهمی‌هایی داشتیم. »

روزی برای تمام سال
انگار بیانیه می‌خواند؛ محکم، استوار و قاطع! «این یک عقیده است که نسل به نسل باید منتقل شود. از مادربزرگم به مادرم و از مادرم به من. من هم به فرزندم و فرزندم به فرزندش. حتی اگر سال‌های سال بگذرد، روزی می‌رسد که ما به آنجا برمی‌گردیم. مردم فلسطین به خانه‌هایشان خطاب می‌کنند: «ای خانه! هرقدر هم که زمان بگذرد ما روزی برخواهیم گشت.» مادر بتول اینها را می‌گوید. بتول می‌گوید: «مادربزرگم برایمان تعریف کرده که ۷ساله بوده که با حمله به خانه‌هایشان آنان را بیرون می‌کنند. اینکه خانه‌شان چطور است. در چه محله‌ای‌ است. مادربزرگم حتی از دیوارها و همسایه‌ها هم سخن می‌گفت. همه فلسطینی‌ها با این آرزو زندگی می‌کنند که «یک روز برخواهیم گشت. این سند خانه، این کلیدش و این آدرس! اینجا ملک ماست.» نشان این حرف هم کلید خانه مادربزرگم است که به دست ما رسیده است.

او یک مادر است |چشمان همیشه بیدار مادران غزه

مادرانی برای تربیت شهید
بتول می‌گوید: «از زمانی که به‌خاطر دارم همیشه درگیر جنگ با رژیم اشغالگر بوده‌ایم. همیشه شهید و زخمی داده‌ایم، اما این موضوع باعث نشده که از مادران این سرزمین چیزی به جز پرورش شهیدان دیده شود.» مادر شهید «عماد عادل» در مواجهه با شهادت فرزندش به سران رژیم صهیونیستی گفت: «امروز عماد رفت، اما به جایش ۱۰۰عماد دیگر جایگزین می‌شود.»  در فلسطین، ما در سال یک روز خاص داریم در مدرسه که هر دانش‌آموز باید در آن روز برای همکلاسی‌هایش روستا و اصالتش در شهری که اکنون در سرزمین‌های اشغالی است را توصیف کند. شهرشان با چه خوراکی و مشخصاتی معروف است؟ از اول دبستان باید این ارائه را داشته باشند تا بزرگ‌ترها... بخش مهمی از آموزه‌های مادران این سرزمین به مسائل دینی برمی‌گردد. ما وظیفه خود می‌دانیم که دروغ «سرزمین موعود» که صهیونیست‌ها ساخته‌اند را زیر سؤال ببریم؛ چون دین اسلام آخرین و کامل‌ترین دین است و بیت‌المقدس نخستین قبله است و دومین مسجد حرام. ما مسلمانان صاحب این سرزمینیم. اینجا حق ماست. در شهر الخلیل حضرت ابراهیم(ع) دفن شده‌اند. اغلب پیامبران در فلسطین دفن شده‌اند. با این عقیده و ایمان کودکان‌مان را بزرگ می‌کنیم.

مقتدر و مظلوم، همچون مردمانش
با برگرداندن کلام این مادر به فارسی، حس لغات را کم کرده‌ام. وطن! کلمه‌ای که وجودش را سرشار از امنیت کرد. آرام شد. مقتدر و مظلوم؛ همچون هموطنانش. وقتی از وطن سخن می‌گوید سراپای وجودش احساس می‌شود. صدای محکمی دارد، اما بغض را نمی‌تواند پنهان کند.  وطن! روحی..گلبی... کلِّ‌الحَی... کل شیء.. مدارسنا.. مساجدنا.. طفولنا... بغضش ترکید، اما کلامش منقطع نشد. وطن تنها کلمه‌ای بود که در این یک ساعت گفت‌وگویم توانست بغضش را نمایان کند. حتی خبر شهادت عمو هم این اشک‌ها را از خزانه نگاهش بیرون نکشید، اما وطن...
بغض را می‌خورد و ادامه می‌دهد: «وطن برای ما از یک مادر هم بیشتر است. فکر ما، وجدان ما، جان ما، اجساد ما؛ جایی که حاضری جانت را بدهی تا بماند و برای فرزندانت حفظ شود. من در شمال غزه به دنیا آمدم. بزرگ شدم. من در غزه مثل ماهی‌ام. چشمانم را ببندید و هر جایی از آن رهایم کنید، بدون باز کردنش به خانه‌ام برمی‌گردم. من برای غزه‌ام، از غزه‌ام و با غزه...

او یک مادر است |چشمان همیشه بیدار مادران غزه

خسته‌اند، اما ناامید، نه!
خانواده‌های مقاوم فلسطین نگاه متفاوتی به زندگی پیدا کرده‌اند. جنگ آنها را خسته کرده، اما ناامید نه! در خانواده‌های فلسطینی به‌ندرت می‌بینید که تعداد فرزندان یک یا دو تا باشد. همه خانواده‌ها از ۵یا ۶نفر باید بیشتر باشند. التزام به خانواده یکی از مشخصه‌های خانواده‌های فلسطینی است. یکی از بخش‌های شیرین مقاومت، از لالایی‌هایی می‌آید که شب‌ها قبل از خواب در گوشمان خوانده می‌شد؛ لالایی‌هایی که هیچ کودکی را در غزه پیدا نمی‌کنید که نشنیده باشد؛ حتی در ‌ماه مبارک رمضان هم بین کودکان‌مان شعرهایی خوانده می‌شود که مفهوم نهایی آن مقاومت و حب وطن است.» 

مردم غزه؛ قدردان همه حمایت‌ها
بتول می‌گفت: «سال ۲۰۱۴منزل مادربزرگم را زدند. بعدا آنجا را تمیز و بازسازی کردند، اما چه سود؟ دیگر خاطرات من لابه‌لای آن دیوارها نیست. خاطرات‌مان با دیوارهایی که اکنون با خاک یکسان شده‌اند، دفن شده است. خاطرم هست که منزل ما سال ۲۰۰۲توسط اشغالگران خراب شد. اما تا یک‌سال بعد هم برای آرام کردن حرارت و شوق‌مان در آن محل گذر  و از مغازه‌هایش خرید می‌کردیم.» فیلم‌های این روزها را ببینید؛ بچه ۱۰ساله دارد برای رژیم صهیونیستی کری می‌خواند؛ حتی برای مادران مهم است که فرزندانشان نام شهدا را هم به‌خوبی به یاد بسپارند؛ نه فقط نام، بلکه تاریخ و محل شهادت آنها را و حتی نوع خدمتی که در راستای نابودی رژیم صهیونیستی انجام داده که منجر به شهادتش شده را نیز به‌خاطر می‌سپارند. این روزها از حرف‌ها و کشورهای دیگر و مخصوصا محورهای مقاومت خیلی از مردم قدردانند، اما مردم غزه خسته شدند، مردم غزه آب ندارند، برق ندارند، اینترنت ندارند، اما قدردان همه حمایت‌ها هستند. مردم پشت محور مقاومت هستند و می‌فهمند بر آنها چه می‌گذرد.

او یک مادر است |چشمان همیشه بیدار مادران غزه

کد خبر 802817
منبع: روزنامه همشهری

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha